شب بارانی

تراوشات ذهن خسته من

شب بارانی

تراوشات ذهن خسته من

محل حادثه

ما با ترانه های بیدار به جنگ ترانه های کهنه و بیدل ترانه های در خواب ، سوزناک و بی خاصیت آمده بودیم ترانه های نخ نما با جدول کلمات متقاطع در برابر ترانه هایی از جنس گل و ابریشم

 

بیزاری

دیگر از دنیای خود و از این زندگی یکنواخت خسته شده ام
نمیدانم چرا فرشته سعادت از من روی بر تافته؟ و دست توانای تقدیر با من سر جنگ دارد؟ نمیدانم چرا هر چه مصیبت و غم در دنیاست به من حمله ور میشوند؟ میل به زندگی در این جهان از من صلب شده ، میخواهم بمیرم،میخواهم به خواب ابدی فرو روم که دیگر خورشید را نبینم خورشیدی که شاهد آنهمه بدبختیهای فراموش ناپذیرم بوده و بدون رحم به مصائب و فلاکتهای من تبسم کرده، دیگر از دیدن ماه متشنج میشوم ، ماهی که هر شب با نورافشانی خود به درختها آنها را چون خوره به جانم می انداخت . درختان برایم ارواحی غریبند،خوابی که من میخواهم دیگر بیداری نمیطلبد، میخواهم که روح خود را به محیط عدل و انصاف خداوندی تقدیم کنم، دیگر طاقت این همه نابرابری را ندارم.

قاصدک

او زبان حال من است و به تو خواهد گفت:
مانند تشنه ای که در طلب آب است عطش دیدار تو را دارم
تو را میخواهم 
میل دارم به زیارتت نائل شوم
کی ؟ . . . در کجا ؟ . . .
بگو بدانم چه وقت تو را خواهد دید؟